معنی گیاه فیلگوش، آرنج

حل جدول

گیاه فیلگوش، آرنج

آرن


گیاه فیلگوش

آرن

‌ ارن

راسن

آرن

راسن


فیلگوش

آرن


آرنج

مرفق

لغت نامه دهخدا

فیلگوش

فیلگوش. (اِ مرکب) پیلگوش. (فرهنگ فارسی معین). سوسن. (یادداشت مؤلف). نام گلی است از جنس سوسن، لیکن خالهای سیاه دارد. (برهان):
می خور که ت باد نوش بر سمن و فیلگوش
روز رش و رام و جوش روز خور و ماه باد.
منوچهری.
|| گل نیلوفر را نیز گویند. || نام دارویی هم هست که آن را به عربی آذان الفیل خوانند، و اگر بیخ آن را بر بدن مالند افعی نگزد. || نام نوعی از حلوا هم هست. (از برهان).نوعی شیرینی است که بیشتر گوش فیل گویند. رجوع به پیلگوش شود.

فیلگوش. (اِخ) نوعی حیوان مانا به مردم که گوشهای بزرگ دارند که گاه خفتن یکی را بستر و دیگری را لحاف کنند، و آنان را گوش بسران نیز گویند. (یادداشت مؤلف): گفتند شاها هر یکی چند گزند، برهنه، و دو گوش دارند چون گوش فیل، یکی گوش زیر افکنند و یکی زبر. (اسکندرنامه نسخه ٔ سعید نفیسی، از یادداشت مؤلف).


آرنج

آرنج. [رَ] (اِ) مفصل و بند و میان بازو و ساعد از طرف وحشی. مرفق. آرج.آرن. آران. وارَن. وارنج. آرنگ. رونکک:
گهی ببازی بازوش را فراشته داشت
گهی به رنج جهان اندرون بزد آرنج.
ابوشکور.
آستین ازبرای رنج و الم
تا به آرنج برزنی هر دم.
اسدی (از شعوری).
زبهر سنگ ملمع که آیدت در دست
بسا کسان که شکستی بسنگشان آرنج.
امیرخسرو دهلوی.
|| یاز. ذراع. اَرَش.

فرهنگ عمید

فیلگوش

زنبق، سوسن آزاد، سوسن سفید،


آرنج

محل اتصال بازو و ساعد از طرف بیرون، مفصل میان ساعد و بازو،

فرهنگ معین

آرنج

(رِ) (اِ.) مرفق، مفصل میان ساعد و بازو.

مترادف و متضاد زبان فارسی

آرنج

آرنگ، مرفق، وارن، وارنگ

فارسی به ایتالیایی

آرنج

gomito

معادل ابجد

گیاه فیلگوش، آرنج

736

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری